مکالمه زبان انگلیسی – آخر هفته واقعا فوق العاده ای داشتم
I had a really great weekend. I didn’t have anything to do on Saturday afternoon, so I went to the mall. I went into a department store to look around. They were having a contest. All you had to do was write answers to some easy questions about pop music and put your answers in a box. Then they pulled out three names for a prize. And guess what? Mine was the first name they pulled out. I couldn’t believe it. And it’s a terrific prize. A weekend for two in Las Vegas! |
آخر هفته واقعا فوق العاده ای داشتم. شنبه عصر کاری برای انجام دادن نداشتم، بنابراین به مرکز خرید رفتم. وارد فروشگاه شدم تا نگاهی بندازم (دوری بزنم). اونها یک مسابقه داشتند. تمام کاری که باید انجام میدادی این بود که جواب هات را برای تعدادی سوال ساده در مورد موسیقی پاپ بنویسی و جوابهات را توی یک جعبه بندازی. بعد اون ها سه تا اسم را برای جایزه بیرون آوردن. و حدس بزن چی شد؟ مال من اولین اسمی بود که بیرون آوردن. باورم نمیشد. و اون یه جایزه فوق العاده است. آخر هفته برای دو نفر در لاس وگاس! |
Saturday morning, I got a phone call from an old school friend. I haven’t seen her for a long time. She was one of my closest friends in high school, but she moved to Los Angeles for work. She was in town for four days, so she invited me to a restaurant for lunch. We had such a pleasant time together. She was telling me about her job in Los Angeles. It sounds really interesting. She works for a movie company, and she has to find places where they can film movies-you know, places like restaurants, hotels, lobbies, parks, and streets. | شنبه صبح، یک تماس تلفنی از طرف یک دوست قدیمی دوران مدرسه داشتم. خیلی وقت بود که اون را ندیده بودم. اون یکی از نزدیک ترین دوستام توی دبیرستان بود، اما برای کار به لس آنجلس نقل مکان کرد. اون چهار روز توی شهر بود، بنابراین من را برای نهار به یک رستوران دعوت کرد. اوقات واقعا خوبی با هم داشتیم. اون داشت در مورد کارش تو لس آنجلس برام تعریف میکرد. واقعا جالب بود. اون برای یک شرکت فیلم سازی کار میکرد، و باید جاهایی را پیدا میکرد که اونها بتونن فیلم برداری کنن – میدونی، جاهایی مثل رستوران ها، هتل ها، لابی ها، پارک ها و خیابان ها. |
My brother and I wanted some exercise on Sunday, so we decided to go on a nature walk. There’s a big park near the town where there are supposed to be wonderful wild birds and butterflies. We took a bus there and walked along a forest trail for about four hours. It was pretty tiring because it was a really hot day. The worst thing was, we never saw any wild birds or butterflies! I don’t think we’ll go there again. | من و برادرم میخواستم یکشنبه یک مقدار تمرین کنیم، بنابراین تصمیم گرفتیم به یه پیاده روی توی طبیعت بریم. یک پارک بزرگ نزدیک شهر هست که باید قراره پرندگان وحشی و پروانه ها اونجا باشند. با اتوبوس به اونجا رفتیم و از بین یک راه جنگلی طولانی در حدود چهار ساعت رد شدیم. نسبتا خسته کننده بود چون روز واقعا گرمی بود. بدترین چیز این بود که، اصلا هیچ پرنده وحشی یا پروانه ای ندیدیم! فکر نمیکنم که دوباره به اونجا بریم. |
I went to my friend’s birthday party on Saturday night. I don’t always enjoy going to birthday parties because you often have to play stupid games and things. Well, we did have to play all sorts of stupid games, but I really enjoyed myself. I guess it was because the people at the party were all interesting. And there was good music, too. Somebody brought along some dance music, and everyone had a great time dancing. I didn’t get home until after 2 a.m. | شنبه شب به مهمانی تولد دوستم رفتم. همیشه از رفتن به مهمانی های تولد لذت نمیبرم چون اغلب مجبوری بازی ها و کارهای احمقانه انجام بدی. خب، قطعا مجبور بودیم تا تمام انواع بازی های احمقانه را انجام بدیم، اما خودم واقعا لذت بردم. حدس میزنم به خاطر این بود که آدم های توی مهمانی همه جالب (بامزه) بودند. و موزیک خوبی هم بود. یه نفر چندتا موزیک همراهش آورده بود و همه اوقات خوبی داشتند. بعد از ساعت 2 نیمه شب رسیدم خونه. |
بازدیدها: 2