مکالمه انگلیسی – هم اتاقی ها
دوست دارم که اتاق را با « گرِگ » شریک بشم. اون خیلی ساکته و همیشه از من میپرسه که آیا مشکلی ندارم که اون رادیو گوش بده یا تلویزیون تماشا کنه. اون دوست داره اتاق را خوب و تمیز نگه داره، دقیقا مثل من. توی تکالیف هم بهم خیلی کمک میکنه. واقعا باهوشه و همیشه خوشحال میشه که تکالیف درسی ام را چک کنه. | I like sharing a room with Greg. He’s very quiet and always asks me if it’s okay for him to listen to the radio or watch TV. He likes to keep the room nice and clean, just like I do. He helps me a lot with homework, too. He’s really smart and is always happy to check over my assignments. |
لورا عاشق پخت و پزه. همیشه در حال درست کردن چیزهایی و دادن اون ها به دوستاش هست. کیک ها، پای ها، نون … اون همه چیز درست میکنه. هیچ تعجبی نداره که دارم وزن اضافه میکنم. اون عاشق زنگ زدن با تلفن به آدم هاست و ساعت ها صرف حرف زدن با اونها میکنه. اما، واقعا باید وقت بیشتری روی تکالیف مدرسه بگذاره. | Laura loves baking. She’s always making things and giving them to her friends. Cakes, pies, bread… she bakes everything. No wonder I’m putting on weight. She loves calling people on the phone, and she spends hours talking to them. She really should spend more time on her schoolwork, tough. |
هم اتاقی فوق العاده ای دارم. اون مرتبه و خیلی من را میخندونه. حس شوخ طبعی فوق العاده ای داره. خیلی هم باهوشه. تمام مدت درس میخونه. گاهی اوقات آرزو میکنم کاش وقت بیشتری رو آزاد می کرد تا دوست پیدا کنه چون به ندرت کسی را میشناسه. به نظر وقتی با آدم هاست احساس راحتی نمی کنه. | I have a great roommate. She’s neat and she makes me laugh a lot. She’s got a wonderful sense of humor. She’s really smart, too. She studies all the time. I sometimes wish she’d take more time off to make friends because she hardly knows anyone. She doesn’t seem to feel comfortable when she’s around people. |
تام به عنوان یک هم اتاقی افتضاحه. همیشه میگه که یک کاری میخواد انجام بده، مثل پرداخت قبض برق، اما بعد انجامش نمیده. هیچ وقت هم کار زیادی برای تمیز نگه داشته داشتن محل (زندگی) انجام نمیده. فقط چیزها را روی زمین میندازه و ازم انتظار داره تا اونها را بردارم. اهمیتی نمیده که من مجبورم توی بهم ریختگی اون زندگی کنم. این منو دیوانه میکنه. | Tom’s awful as a roommate. He always says he’s going to do something, like pay the electric bill, but then he doesn’t do it. He never does much to keep the place clean, either. He just throws things on the floor and expects me to put them away. He doesn’t care that I have to live in his mess. It drives me crazy. |
من و باب خیلی خوب با هم کنار میاییم. اون خونه را واقعا تمیز و مرتب نگه میداره. تنها مشکل اینه که اون عاشق مهمونی گرفتنه. همیشه دوستاش را خونه دعوت می کنه و اونها میشنند و واقعا بلند صحبت می کنند تا اینکه خیلی دیر وقت میشه. این (کار) درس خوندن برای من را واقعا سخت میکنه. ازش خواستم وقتی در حال درس خواندن هستم این کار را انجام نده، اما هنوز این کار را انجام میده. فکر میکنم این اذیتش نمیکنه چون اون هیچ وقت درس نمیخونه. | Bob and I get along pretty well. He keeps the place really clean and neat. The only thing is, he loves to party. He’s always inviting friends over, and they sit around and talk really loudly until it’s very late. It makes it really hard for me to study. I’ve asked him not to do it when I’m studying, but he still does. I guess it doesn’t bother him because he never studies. |
زندگی کردن با « آن » سخته چون اون عقاید خیلی سختی داره. همیشه باید در مورد همه چی حق با اون باشه. و تمام روز فقط گوشه کنار میشینه و تلویزیون تماشا میکنه. هیچ وقت هیچ کار موثری (اکتیوی) انجام نمیده. بدترین چیز اینه که خیلی زود کنترل (عصبی) شو از دست میده. فکر کنم لازمه یک هم اتاقی جدید پیدا کنم. | Ann is difficult to live with because she has very strong opinions. She always has to be right about things. And she just sits around all day watching TV. She never does anything active. The worst thing is she loses her temper very quickly. I think I need to find a new roommate. |
بازدیدها: 14